محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

پارسا و فرگل

مامان

ماه تولد تو

ماه تولد تو كدوم ماه قشنگه لباسي كه طبيعت تنش كرده چه رنگه وقتي كه اومدي كوه رخت سفيد برش بود تو اومدي به دنيا وقتي پاييز رنگ رنگ بود برگ ريزان بابارش بي پروبال مي رفت تواومدي ودرختها رخت سفيد پوشيدن همه جارا برايت سفيد كردن ويك دست تو اومدي بدنيا در روزي از روزها خداكنه باشي هميشه شاد باما ...
18 آبان 1392

اون روز كه تو اومدي

در روزهاي پاياني پاييزي قشنگ انتظار روييدن غنچه اي كوچولويي راداشتم كه هرروز باتكانهاي نه چندان آرومش وجود نازنينش روحس مي كردم وحالا 27آذر روزي بود كه مي خواستم صورت قشنگش روببينيم دقيقاً درلحظه اذان ظهر(12:5)دراتاق عمل بيمارستان شفا تحت جراحي عمل سزارين قرار گرفتم ومونس 9ماها ام كه هرروز وهرساعت وهرثانيه بامن بود پابه دنياي جديدي گذاشت اون لحظه از دكتر تقاضاي ديدن بچه رو داشتم .پرستار كه غنچه منو لابه لاي يك پارچه سبز پزشكي پيچونده بود پارچه رو كنار زد وكمي بلندش كرد(پوستي سفيد باتركيبي از قرمز،موهايي مشكي وقدي بلند وكشيده)اولين تصويري فراموش نشدني كه از نوزادم ديدم پرستار همزمان گفت شبيه خودته ظرافت داره (خوشحال شد...
14 آبان 1392

اولین محرم

محمدپارسا وقتي به دنيا اومد مصادف بود با 22محرم 1433-وپيشبند محرمي را قبل از تولدش خريدم تا از همون روز اول تولد براش ببندن- واون روزكام نوزاد منوبا تربت خاك كربلا متبرك كردند وباپيشبند حسيني (ياسيدالشهدا)پيشاني اش رابستندد من غم مهر حسين باشير از مادر گرفتم روز اول كامدم دستور تا آخر گرفتم برمشام جان زدم يك قطره از عطر حسين سبقت از مشك وگلاب وعنبر گرفتم ...
14 آبان 1392

دستان گرم تو

عزيزم دستهايم رادر دستهاي كوچكت ميپيچانم و س رخوشم از انديشيدن به نوازش كردن تو كه اگر تو باشي مرا به بهشت نيازي نيست وروحم راعاشقانه صيقل مي دهم تا تصوير چهره زيبايت درآن بيافتد تو كه تكه اي جداناپذير از روحم شده اي...به اميد روزي كه نوازش گر دستان سرد وضعيفم باشد دستان گرم وقوي تو... ...
12 آبان 1392
1